به گزارش عصرزاگرس، محسن مظلومی نوشت:
باز هم از ظلم و جور روزگار
بر زمین افتاد سروی پایدار
خیمه زد بر دل خزانی آتشین
رفت از ذهن گل و گلشن بهار
آفتاب اندوهگین نور شد
ماه در پشت نقابش بی قرار
خاک دلتنگ قدمهایش شده
ابر می گرید برایش زار زار
می رود با فوجی از دلواپسی
می نشیند زندگی در انتظار
به زمان می گوید ای نامهربان
قادری از جنس لاهوتی بیار…
سیدمحسن مظلومی
دیدگاه های مردم