به گزارش عصرزاگرس، محسن رضوانی اصل در یاداشتی نوشت:استانی که همواره در نگاهِ خودمان و دیگران مشهور بود و زبانزد هست بهم هرورز بودنس رشار از سنت ها بودن و…..
چرا خشونتها و قتلهای خانوادگی در جامعه ی عشیره ای استانِ چهارفصلِ ما زیاد شدهاند?!
مشکل از قوانین است,از فرهنگ،از اقتصاد یا موارد دیگر!!?
اگر نگوییم هر روز، ولی باید گفت تقریبا هفتهای نیست که خبری از قتل و خشونت خانوادگی در رسانهها خصوصاً مجازی منعکس نشود.
عدهای میگویند این اتفاقها قبلاً هم بوده و حالا به مدد تکنولوژی, اطلاعرسانی بیشتری میشود,
عده دیگری هم میگویند این اتفاقها بیشتر شده است, جامعه ی خشنتری داریم و اگر تا پیش از این قتلها و خشونتها شامل اعضای جامعه میشد, حالا به درون خانواده راه پیدا کرده و اعضای خانواده خشمشان را بر سر همدیگر خالی میکنند.
هرقدر هم که بخواهیم این موضوع را انکار کنیم, نمونههایی از قتلهای فجیعی که سالیان اخیر در استان از دور دست های دیشموک تا کهگیلویه و گچساران و باسوج و بهمیی اتفاق افتاده, این نگرانی را بیشتر میکند که خشونتها در اجتماع و به موازات آن در خانواده, شکل جدیتری از قبل به خودش گرفته باشد.
این اتفاقات آنقدر باورناپذیر و ناراحتکننده هستند که اگر خوشمان آید که نخواهیم به یادشان بیاوریم, اما فرار از آنها و پاک کردن صورتمساله, هیچوقت راهحل نبوده و نخواهد بود, همانگونه که نویسنده و جامعه شناسی میگوید: “وقتی خودمان را زیرِ رگبارِ تصویرهایی میبینیم که رسانهها از صحنههای خشونتبار ارائه میکنند, باید همین کار را بکنیم,
باید بیاموزیم و بیاموزیم و بیاموزیم که علت این خشونتها چیست.
به راستی علت این خشونت های اجتماع و قتلهای خانوادگی کدامند?
آیا این قتلها بیشتر شده یا به خاطر مواردی مانند شبکههای مجازی، بیشتر منعکس میشوند!!
اگرچه نمیتوان به آمارها تکیه کرد،, اما همانطور که آمارها هم در این زمینه تاکید دارند و ما هم که در بطن این ماجرا هستیم, میبینیم که خشونتها رو به فزونی ست.
قبلا هم معضلات اجتماعی و قتلهای خانوادگی وجود داشته و چه بسا در سالهای اخیر این آمارها تاحدودی کتمان میشدند اما حالا نه تنها خود مسئولان هم ناچار به اذعان این هستند که خشونتها وجود دارد و قتلها افزایش پیدا کرده بلکه کثرت چنین اخبار زردی از دور دسترس ترین نقاط دیشموک نیز سر از صدا وتصویر پایتخت درآورده.
جدای از روستاهای دوردست و کمتر برخوردار, باید گفت امروزه خانواده ی شهری در دلِ آسیبهای اجتماعی قرار گرفته و مشکلات زیادی دارد.
پرخاشگری همانطور که در بین افراد جامعه زیاد شده, امروز به میان اعضای خانواده هم رسیده است!!
قتل، بالاترین سطح خشونت است و حالا باید ببینیم چه شده که این بالاترین سطح خشونت، به چهاردیواریها رسیده و گاهی به فجیعترین شکل ممکن
علیه اعضای خانواده,علیه فرزندان,علیه همسرانیا علیه والدین اتفاق میافتد.
خانواده باید اَمنترین مکان برای اعضای آن باشد و قتل, بالاترین سطح خشونت است. باید دید چه میشود که این دو موضوع(خانواده-قتل) با هم ترکیب میشوند. همه اینها لازم است ریشهیابی شود که دلیل این موضوع چیست و با ریشهشناسی, روند آن را کاهش داد.
واقعیتی که باید به آن اعتراف کرد این است که نمیتوان یک اتفاق را دلیل اصلی وقوع قتلهای خانوادگی دانست بلکه مجموعهعواملی هستند که به این موضوع منجر میشوند.
عواملی مانند:
اختلافات خانوادگی,مشکلات شخصیتی, افسردگی و …
همه خروجی هستند و خود اینها هم دلایل زیرینی دارد که مُنجر به این مساله ی دامنگیر شده است.
امروزه شاهدیم و مُعتَرِف که ارتباط بین اعضای خانواده وجود ندارد,
عشق و علاقه بین اعضای خانواده کمرنگتر شده,
مشکلات مختلفی که وجود دارد باعث شده تفاوت بین نسلی به وجود بیاید و این تفاوت بین نسلی و کمرنگ شدن عاطفه, میتواند به خشونت خانوادگی دامن بزند.
به راستی چرا باید این معضلات اجتماعی و قتلهای اجتماعی زیاد نشود??
وقتی اقدامات موثری انجام نشده که در جهت کاهش عوامل منجر به قتل باشد, چطور باید انتظار داشته باشیم که این جنایت خود به خود از بین برود!!??
یکسری موارد هستند که پیشزمینه مشترک بسیاری از جرایم محسوب میشوند و بعضی هم عواملی هستند که به طور اختصاصیتر در بروز قتلها و بویژه قتلهای خانوادگی دخیلند. وجوه مشترکی که در اغلب قتلها وجود دارد و سالیان سال است نسبت به آنها هشدار داده میشود, همان مواردی هستند که خِرد جمعی به آنها رسیده از جمله آنها فقر و مشکلات مالی نقش تعیینکنندهای در این مورد دارند.
اعتیاد و طلاق,عدم آموزش,فقدان امنیت شغلی,
امنیت روانی و بسیاری از موارد دیگر هستند که همه اینها به طور زنجیروار به همدیگر وصل و درنهایت میتوانند به یک قتل منجر شوند.
در کنار این موارد, اگر قتلهای اتفاقی را کنار بگذاریم و بخواهیم قتلهای برنامهریزیشده را مد نظر قرار دهیم باید بگوییم علت بسیاری از این قتلها, تعصب, بدبینیهای وسواسگونه,اختلالات روانی مُزمن و سقوط ارزشهای اخلاقی است. .
در کنار اینها,نداشتن سرگرمیهای مفید,ورزش,کتابخانه
و به جای آن روی آوردن به فضای مجازی, اسبابی شده که روابط ناسالم و خیانتها شکل بگیرد. اینها هم مواردی است که با اندرز و نصیحت درست نمیشود.
فرهنگ یکشبه ساخته نمیشود بلکه به سالها برنامهریزی نیاز دارد.
عالییییی ..
کاملا متین وبا دیدگاه روانشناسی گونه تحلیل و بررسی کردید جناب رضوانی عزیز،مطمئنا وبنظر منم ریشه اصلی تمام این قتل خودکشی ها مشکلات اقتصادی و اجتماعی درون خانواده میباشد.
بسیار زیبا